اتفاق نو

اسکن های "اتفاق نو"

 


دانلود جشن نفس + عکس

دانلود بخشی از جشن نفس

دانلود

با تشکر از "مهدیه"

===========

عکسی از تله فیلم "اوباش"


پ.ن: تاخیر پیش اومده در آپدیت و تایید کامنت ها، به دلیل نداشتن فرصت کافی برای اینترنت بود!

جشن نفس، تله فیلم!

جشن نفس

   



منبع

-----------------------------------------------------


تله فيلم «اوباش» به كارگرداني محمد خراط زاده و تهيه‌كنندگي سيد اميررضا شجاعي، امروز در تعميرگاهي حوالي طرشت كليد خورد.

تله‌فيلم «اوباش» داراي مضموني پليسي است و در خلاصه داستان آمده است كسي نمي‌داند اين شهر با مردمش چه مي‌كند! مردمي كه به سادگي به آنها مي‌گوييم «اوباش»، ولي درون خودشان قانون‌هايي دارند و حرفهايي كه شنيدني است...
اكثر لوكيشن‌هاي اوباش در جنوب تهران است و طبق برنامه ريزي، تصويربرداري آن 18 جلسه پيش بيني شده و اوايل تيرماه به پايان مي‌رسد.
عوامل اين فيلم عبارتند از:
بازيگران: آتيلا پسياني، امير آقايي، سارا خوييني‌ها، عليرضا اوسيوند، پرديس افكاري، مريم سلطاني، كيانوش گرامي، محسن افشاني، مهيار شاپوري، امين ايماني، سجاد پرلك، علي‌اصغر طبسي، رضا عظيمي، مجتبي سلماني، آرميتا مرادي، رحيم سلطاني، مجيد عليزاده،

خبر و اسکن

جشن نفس - مجله ی "سرنخ"



با تشکر از "رومینا"-----------------------------------

تصويربرداري فيلم تلويزيوني «ارثيه حاج باقر خباز باشي» به کارگردانی "بهمن دان" امروز در لوكيشني در تهران كليد خورد.
بنابراين گزارش، مراسم ختم بزرگِ خاندان خباز باشي، (حاج باقر خباز باشي) در يكي از محله‌هاي قديمي شهر تهران برگزار شده است. اين خاندان ساليان سال و نسل اندر نسل به شغل نانوايي مشغول بوده‌اند و شغل نانوايي براي اين فاميل از اهميت ويژه‌اي برخوردار است و چندين مغازه نانوايي متعلق به آنهاست و طي رسمي متداول هر كدام از فرزندان ذكور كه مغازه‌هاي نانوايي را تحويل مي‌گيرند، بايد به مدت يك سال خودشان شاطري كنند تا با اين بركت خدا بيشتر آشنا شوند و در غير اين صورت هيچ سهمي از ارث نخواهند برد.
در اين فيلم تلويزيوني بهمن دان، بهار رسولي، احمد علامه دهر، بهناز توكلي، آزاده مهدي‌زاده، مژده زراعتي، لادن رفيعي، مجيد سالم، حامد صفائي و محسن افشاني ايفاي نقش مي‌كنند.

کارتینگ و جشن نفس

جشن نفس 06/03

x67e0zhu6y48hsb1kmzp.jpg


مسابقه ی کارتینگ 07/03

wswjkr1bz0yte9gweu0m.jpg

ضمنا گزارش این مسابقه جمعه 14 خرداد، ساعت 10:30، از شبکه اول پخش خواهد شد.


منابع عکس ها 1، 2

سایر عکس ها در ادامه ی مطلب
ادامه نوشته

خانه و خانواده - مادران

"خانه و خانواده"

 

 


"مادران"

 

- محسن هم از این هفته به طور رسمی مجری برنامه ی دورخیز شده از شبکه دوم روزهای جمعه از ساعت 6:30 تا 8:30 پخش میشه.

- سریال دفترخانه ی شماره 13 هم از شنبه ساعت 19:30 از شبکه اول پخش میشه که محسن در یکی از اپیزودهاش بازی داره.

- زمان پخش سریال ستاره های سربی هم به شهریور امسال موکول شد.

پ.ن1: کاش این مجله ها به جای ترکیب چند مصاحبه قدیمی به طور متوالی، بلد بودن یک مصاحبه ی جدید اما کوتاه انجام بدن!

پ.ن2: اخیرا تعداد کامنت های تبلیغی خیلی زیاد شده و از این به بعد هر کامنتی که جنبه ی تبلیغی برای بازدید بیشتر رو داشته باشه تایید نمیشه!




اسکن های جدید.

"سینمای امروز"


"آیینه ی زندگی"

با تشکر از سلنا


"پیام گستر"

نمیدونم این مجلات جدولی امثال همین پیام گستر چه فکری می کنن که برای یک خبر بی ربط از عکس یک فرد دیگه استفاده می کنن!!

******

پ.ن1: از همه ی خوانندگانی که در پست قبل ازمون تشکر کردن، بی نهایت ممنونیم.



چند قطره بهار... و بودنت زیر چتری به قدمت دو سال!

به مناسبت دو سالگی سایت:

"پرده ی اول"


اوایل جاده ی اردیبهشت بودیم،خبر رسید یکی از رویایی ترین کارتون های کودکیِ نسل ما – باخانمان- در حال پخش مجدد است و ما بی آنکه بفهمیم چگونه، تمام عصر هایمان را در کنار جعبه ی خوش رنگی می گذراندیم که بنا بود تصویر شیرینی از روزهای بی دغدغه ی کودکی هایمان را به تکرار بگذارد. باخانمان زیر مجموعه ی یک برنامه ی دیگر بود که انگار تقدیر برایش سرنوشتی ماندگار تر از هر چیز دیگر را رقم زده بود...سلام بهار!
روزهای اول پس از تماشای باخانمان بی تفاوت از کنارش می گذشتیم و سرمست از یادآوری شیرینی های گذشته به روال عادی برمی گشتیم، صحبت های دونفره مان هم خالی از هرگونه بحثی در رابطه با این برنامه بود، آن روزها هرگز در باورمان نبود که روزی می رسد که حتی دوستی چندین و چند ساله ی مان هم تحت الشعاع این برنامه ی به ظاهر ساده قرار می گیرد.
حالا یک هفته بیشتر بود که باخانمان تبدیل به یک بهانه ی کوچک شده بود برای اینکه لحظه شماری کنیم تا ساعت 6 بعد از ظهر، حالا منتظر بودیم یک تیتراژ سفید و شفاف رو ببینیم، دیدن دو پسر نوجوان که همپای باد می دویدند و در نگاهشان آنقدر انرژی و نشاط داشتند که تو خیلی ساده میتوانستی آنها را جزئی از خودت بدانی و تمام فاصله ها را به همان باد مهربانی که آنها را در بر گرفته بود بسپاری و از درون آینه ای که در دستان یکی از آن ها بود به پسرکی لبخند بزنی که داشت در خودش پیدا میشد...!
سیزده اردیبهشت اولین باری بود که در گپ های دو نفره مان اسم "محسن افشانی" به میان آمد، حرف هایمان طبق معمول به شوخی کشید و این اسم هم در میان خنده های بی نهایتمان گم شد،اما همان شب –شاید از روی کنجکاوی های دخترانه- تصمیم گرفتیم از این پسرک شیرین و فریبنده بیشتر بدانیم، سرچ در اینترنت پیش پا افتاده ترین کاری بود که میشد انجام داد، سرچش کردیم و تنها یک وبلاگ تاریک و دلگیر که متعلق به خودش بود پیدا شد و یک وبلاگ دیگر به نام سلام بهار... مکان دوم چند روزی تبدیل به پاتوق ما شد و محلی برای گپ و گفت با دیگرانی که آنها هم حسی شبیه به ما را داشتند،هر روز پس از اتمام سلام بهار همه جمع میشدیم و هر کس تحلیل خودش از برنامه ی آن روز را ارائه میکرد و در کنارش هم یک دنیا خنده ی از ته دل، همان چیزهایی که هنوز هم بعد از گذشت 2 سال در حسرت تکرارش هستیم و هیچکس نمی تواند درک کند چه قدر آن ساعات برای ما ناب و خیال انگیز بود...!

"پرده ی دوم"

چهارشنبه،هجده اردیبهشت 87...طبق عادت جدیدی که پیدا کرده بودیم بعد از  اتمام سلام بهار به طور کاملا اتوماتیک! در چت بودیم و در حال مرور برنامه و بازخوانی خنده های کسی که عجیب دوستش داشتیم، فکر ساختن یه وبلاگ در حد یک ایده ی سطحی و گذرا از ذهنمان گذشت...براش وبلاگ درست کنیم؟ خب که چی بشه؟ تو اینترنت که هیچ عکس و خبری ازش نیست،مطبوعاتم که اصلا نمی شناسنش! با چی وبلاگ رو سر پا نگه داریم؟ بی خیال...بالاخره یه چیزی میشه! حالا اسمشو چی بذاریم؟ و از همان لحظه تا نیمه های شب مدام به همدیگر اسم و لقب پیشنهاد دادیم و خندیدیم و خندیدیم و خندیدیم...خنده هایی که مدت هاست سکوت بی رحمی آن ها را بلعیده و جایش را به تبسم های اجباری داده است!
سر انجام Glam به عنوان یک پیشوند برای اسم محسن انتخاب و در نهایت تبدیل به آدرس وبلاگ شد، بارها سوال شد که چرا Glam ؟ معنای این واژه به طور کلی به "فریبنده" اطلاق میشد و مطمئنا هنوز هم برای خیلی ها این پرسش مطرح است که چرا اینهمه وقت و عشق بی نهایت نثار محسن شد نه شخص دیگری، به معنای Glam برگردید...ما هرگز تا پیش از آن روزها هیچکس را چه در میان هنرمندان و چه انسان های معمولی ندیده بودیم که نگاهش "آن" داشته باشد، که وقتی به لنز زل میزند و تند تند دیالوگ هایش رو میگوید چیزی در دلت بلرزد و یک حس مبهم وادارت کند که بی بهانه دوستش داشته باشی،که بی آنکه بفهمی چه شد گرم کلماتی بشوی که با یک سادگی وصف نشدنی از لبانش جاری میشوند، محسن افشانیِ سال 87 هیچ چیز نداشت جز همان "نمک فریبندگی" که تمام قدرتش بود...!
همان شب پست اول وبلاگ ارسال شد و ما گام در راهی گذاشتیم که خیال میکردیم یک سرگرمی کوچک است و امروز و فرداست که از خاطرمان برود...شاید هنوز هم نتوانیم به درستی آن انگیزه ی اول را به خاطر بیاوریم اما یک چیزی را خوب می دانستیم...می توانست از روی حس پیشگویی و یا چیزی شبیه آن باشد ولی یقین داشتیم روزهای خوبی برایش در آینده رقم می خورد...
بگذریم...شروع می کنیم... یک قالب آبی ساده به نیت رنگ چشمانی که یخ های دلمان را آب کرده بود انتخاب شد و به تدریج یک جمع دوستانه شکل گرفت که کار هر روزش مرور سلام بهار بود و در یک شادمانی بی نهایت غوطه ور بود، چرا که یک ماه و اندی مانده بود تا پایان سلام بهار...!
اما آن طور که انتظار داشتیم نشد و ...
و سی اردیبهشت سلام بهار به طور کاملا ناگهانی تمام شد، برنامه بدون حضور کیوان ساکت روی آنتن رفت و بازار شایعات و حرف و حدیث ها به شدت داغ شد! آن روز اولین باری بود که ما در یک جو خاص قرار گرفتیم، شرایط به گونه ای شده بود که باید یک تنه در مقابل تمام بحث ها می ایستادیم و اجازه نمی دادیم خدشه ای به اعتبار تازه به دست آمده ی محسن افشانی وارد شود،سوم خرداد اولین پست رسمی ما در حمایت از محسن به روی وبلاگ آمد و بعد از آن به طور ناخودآگاه این روند برای ما تبدیل به وظیفه شد! اینکه در مورد هر موضوع ریز و درشتی که به نحوی نیاز به تایید یا تکذیب دارد مطلبی منتشر کنیم و تبدیل به تیریبون موثق محسن افشانی بشیم...بدون کوچکترین ارتباطی!
چند روز اول خرداد ماه همزمان با تمام بحث های سنگینی که با دیگران انجام می دادیم غمی تلخ از درونمان می جوشید و مدام تکثیر می شد، تصور سپری کردن فصلی که تمام بهار بودنش را وام دار تماشا کردن یک نفر می دانست آنقدر عذاب آور بود که حتی امروز...پس از گذشتن 2 سال هنوز هم میشود تلخی اش را با تمام وجود زندگی کرد...سلام بهار رفت که بازگردد اما با افتخار سند شیرین ترین دروغِ دنیا را به نام خودش زد و ما هم تصور کردیم میشود با برنامه های دیگر خاطره بازی کرد و هاشور کشید به روی تمام لحظه های لبریز از شادی و شکوفه و خنده هایی که حتی خدا هم انتهایش را حدس نمیزد!

"پرده ی سوم"


چهارشنبه،هشت خرداد 87...سریال کارآگاهان پخش شد و محسن افشانی با یک نقش چند دقیقه ای رسماً به جرگه ی هنرپیشگان پیوست، حالا نشریات هم – شاید به لطف سر و صدایی که در اینترنت به پا شده بود – با محسن مهربان تر برخورد می کردند، چند مصاحبه در فاصله های زمانی کوتاه منتشر شد و فرصتی دست داد تا پسرک خاطره ساز رو بیشتر بشناسیم، صداقت از گفتگوهایش می بارید و اعتراف می کنیم هیچوقت در بین هنرمندان کسی را با این درصد از راستگویی سراغ نداشتیم! مجله ی "جوان خانواده" به عنوان رسمی ترین نشریه، اولین مصاحبه با محسن افشانی و کیوان ساکت را چاپ کرد، چند روز بعد اسکن های مجله در وبلاگ قرار داده شد و اولین عکس های با کیفیت – بعد از اسکرین کپچرهای سلام بهار – از محسن در اینترنت پخش شد، و شاید تنها هم قطاران آن روزها درک کنند لذت دیدن آن عکس ها با هیچکدام از عکس های زیبا و حرفه ای که در آینده ازش دیدیم برابری نمی کند و نخواهد کرد!
چندی بعد مجله ی "جوانان امروز" برای اولین بار تصویر محسن رو در کنار کیوان به روی جلد برد، تحت تیتری با عنوان "یک روز بهاری با مجریان سلام بهار!" عکسی که بر روی جلد این مجله نقش بسته بود بدون شک  تا هر زمان که نام محسن افشانی برده شود در ذهن تک تک آن هایی که از ابتدا همراهش بودند تداعی خواهد شد،محسن افشانی در مصاحبه های ابتدایی اش همانگونه بود که ما در ذهن پرداخته بودیم، به همان میزان مهربان، بی غل و غش، صمیمی و البته پاک...!
بعد از آن روزها ما مشتری دائم مجله هایی شدیم که سخاوتمندانه جای خالی اش در دنیای صمیمی تر مجازی را برایمان پر کردند...اندکی البته!
خط به خط حرف ها،مصاحبه ها،خبرها، و هر سطر ریز و درشتی که ذره ای به پسرک قصه ی ما مرتبط میشد در بن بست تنهایی مان بی وقفه تایپ شد و حالا بعد از دو سال، ما مالک آرشیوی از مصاحبه هایی هستیم که به اندازه ی تمام حروف به کار رفته در آنها میشود از درونشان خاطره بیرون کشید بدون اینکه ذره ای غبار بر رویشان نشسته باشد...


"پرده ی چهارم"
 
 
یک سریال روتین با یک قصه ی پیش پا افتاده و یک اکیپ کاملاً متوسط قدم بعدی محسن در بی کران هنرپیشگی بود، ترانه ی مادری را دوست نداشتیم، چرا که همانند یک تقاطع گمراه کننده میان ما و محسنی که می شناختیم و خاطراتی که در عمیق ترین جای دلمان پنهان کرده بودیم فاصله انداخت، فاصله ای که به آن سرعت انتظار به وجود آمدنش را نداشتیم، حالا با هر مصاحبه ای که خوانده میشد به جای اینکه بیشتر دوستش داشته باشیم و دنبال نقاط مشترکش با خودمان بگردیم با تمام وجود درک میکردیم منطق عجیب غرور را...و بزرگی میگفت که "بزرگ شدن درد دارد" و ما تمام آن فصل را درد کشیدیم تا پسرک بزرگ شود، در میان پرده ای از باران و نمک که در ضیافت ربنّا بی رحمانه به او تقدیم شد عاشقانه ایستادیم که مبادا ثانیه ای در دلش احساس تنهایی کند، که نکند در معبد خیالش از مائی که ادعای حمایتش را داشتیم برنجد و حس کند پشتش خالی است...
از پاییز به بعد، تله فیلم هایش به مرور به آنتن رسیدند و ما با پخش هر کدامشان نمی دانستیم از کدام بعد باب انتقاد را باز کنیم...آنقدر که تمامی نداشتند!

پرده آخر...

پسرک آرام آرام قد کشید، درست مقابل دیدگان ما، پس نمیتوان گفت که از حجمه ی بی امان تغییراتش شگفت زده ایم، پا به پایش قدم زدیم در کوچه های مهربانی و جاده ی رفاقت، چه اهمیتی دارد که این کوچه ها یک طرفه بودند یا دو طرفه؟ مهم این است که با هم بودیم هر چند دور...خیلی دور!
شاید کسی درک نکند که این یک نوشته ی استثنایی است...از یک روز استثنایی...از آن روزهایی که در  زندگی کم هستند، امابین حجم بزرگی از اعداد مردد مانده ایم...تقویم را باز می کنیم...13 اردیبهشت برای اولین بار اسمش را می بریم و 18 اردیبهشت بود و او را از دل بهار خلق می کنیم و برایش جشن می گیریم و چه کسی می داند از آن روز هزار و یک رنگ اتفاق افتاده است...به ناکجاآبادهایی رفتیم که قابل توصیف نیست...چوب خط همه ی این روز ها را رویی آن دیوارهای فروریخته رسم می کنیم...ولی مهم نیست، حال همه ی ما خوب است و با اکسیژنی پر از دلتنگی برای آن روزها نفس می کشیم...شاید روزی، جایی و زمانی به این نتیجه رسیدیم که او واقعی نبود...اما خاطره ها این خیال پوچ را تحریم می کنند و تو می دانی او همیشه با ماست یا بهتر بگویم ما همیشه با اوییم!...یاد می گیریم آن طرح اکسپرسیو ارامش بخش را تبدیل به خطوط کنستراکتیو کنیم...چون به هر حال او بزرگ شده است و نمی تواند همانی که بود باشد!...با همه ی این ها باید بفهمی واقعیت همیشه با چیزی که در ذهنت می پروانی فرق می کند و خواه و ناخواه به خاطر آن حس خوب دوس داشتنی که می تواند نوعی احترام هم باشد، همه چیز را نادیده بگیری و بگویی این نیز می گذرد...
بهانه سازی می کنیم...کم کم همین بهانه دغدغه مان می شوند...نشان دادن دوست داشتنی بودنش به عنوان یک موجود نازنین بدون این بهانه  ها سخت بود...شاید هم اصلا نمی شد...چون ما طوری بزرگ شده ایم که تنها خود وجودی یک فرد را دوست داشته باشیم، نه به خاطر صنفی که در آن هست...اما از آنجایی که این بهانه ها می تواند راهی برای خوشحال کردنش باشد، پس می مانیم...عاشق سر و صداهای کیبرد می شویم...فرو رفتگی پس انگشتان دستمان و شکست ناخن ها را از چیز دیگری می بینیم...اما اهمیت نمی دهیم...گاهی ناامید می شویم و می گوییم باید بارمان را ببندیم، اما بی خبری از اینکه یه حس آشنای قدیمی می تواند همه چیز را به روال سابق برگرداند و نگران باشیم از اینکه مبادا کسی که بهار گذشته رسید را در زمستان رها کرده باشیم و دوباره می مانیم...برعکس همه ی آشنایان و ناآشنایانی که با ادعای حمایت آمدند و بی خبر از صحنه رفتند...شاید چون ما حرمت دوستی را حفظ کردیم و می دانیم اگر شروعی هست، آمدنی هستی و بودنی، باید تا انتها باشی...هر چند پیش تر با کسانی بودیم که بالاخره زمانی رسید که از دست رفتند، شاید چون خاص نبودند!...ولی با قاطعیت در وجودی حقیقی هستیم، هر چند شاید برای عده ای چیزی جز عنصر مجازی نباشیم و چه تعبیر بی رحمانه ای است این تعبیر!
به هر حال او توانست خودش را به بیرون از باغ های کودکی پرتاب کند، از درد شعر بیرون بیاید و چه بی رحمانه تبدیل به نثر شود...بوی او با بهار کوچیده است...روز دریایی تمام شده و پیراهن پرتقالی اش هنوز در خاطره ی درختان آلبالویی مانده است...اما کاش دون کیشوت کوچولو بیدار می شد، صورتش می شست و بعد می فهمید که شاید بعضی وقت ها اسب های کاغذی می سازد...کاش این حرف ها برایش چیزی بیش از آینه های باشد که در آن غرورش را به تماشا بنشیند...اما....اما می دانم گاهی، وقتی، زمانی او همان گنجشک قصه ها می شود که وزن ندارد و ما برای این نیامده ایم که دفترهای قدیمی را دوباره خوانی کنیم...آمده ایم از تو تشکر کنیم به خاطر روزهای قشنگی که کاشته ای...از تو آموختیم که گل های سفید را دوست بداریم و آن را در گوشه ی اتاقمان اویزان کنیم...

**************

بنا به درخواست های بی شمار و 2 ساله شدن سایت 2 ویدئو از سلام بهار آماده کردیم...و مناسب ترین پست هم برای این ویدئوها همین پست فعلی بود...پس امیدواریم زیاد دیر نشده باشه

پارت اول        پارت دوم

"با تشکر از روشنک برای ویدئوها"

کلانتر - 22

دانلود سریال کلانتر - اپیزود دوستان - قسمت پنجم


 


Part 1           Part 2             Part 3

Part 4           Part 5             Part 6

Part 7

*****
دو عکس از پشت صحنه ی "کلانتر"

 

ادامه مطلب رو ببینید.


ادامه نوشته

دانلود کلانتر - 17 و 21

دانلود سریال کلانتر - اپیزود دوستان - قسمت چهارم

 

Part 1     Part 2     Part 3     Part 4     Part 5     Part 6
 
Part 7     Part 8     Part 9     Part 10
 
 
دانلود سریال کلانتر - اپیزود دوستان - قسمت اول

Part 1     Part 2     Part 3

***********

عکس های مهدی علیاری از سفره خانه ی هزار و یکشب.

z9xt3mnqkrt2wsqcj2t3.jpg

برای دیدن عکس ها به ادامه مطلب بروید.

ادامه نوشته

دانلود کلانتر - 20

دانلود سریال کلانتر - اپیزود دوستان( قسمت سوم)


Part 1       Part 2        Part 3

Part 4       Part 5       Part 6

Part 7       Part 8       Part 9


The Fake Facebook!

مدتی هست که پیجی به اسم "محسن افشانی" در فیس بوک باز شده، که البته پیچ واقعی نیست و بعضی ها هم اددش کردن. امروز هم این ویدئو توسط یکی از خوانندگانمون به اسم "نسیم" به من ایمیل شد که در تکذیب این پیج فیس بوک بود.

دانلود

*******

گزارش "خانواده سبز" از جشن خیریه ی سعدآباد

 

***********

تصویربرداری تله فیلم "شانس يا..." به کارگردانی علي ميري از چند روز گذشته شروع شد.

بازیگران: حسن شكوهي، بهزاد رحيم‌خاني، محسن افشاني، خشايار راد، شراره رخام، سيروس ميمنت، فاطمه طاهري، كيانوش گرامي، علي كاظمي، فريبا تركاشوند، سهند طالب‌زاده، مهدي نوري، روزبه سندي، پوپك داداش‌زاده ، بيتا كريم‌خاني و سمانه پاكدل



دانلود کلانتر

دانلود قسمت دوم اپیزود "دوستان" از مجموعه "کلانتر"

 

Part 1      Part 2      Part 3

Part 4      Part 5      Part 6

Part 7        Part 8       Part 9

خانه و خانواده

 اسکن های خانه و خانواده- ویژه ی نوروز (با تاخیر!)

 

محسن افشانی: شهرت نمی گذارد بروم شهربازی!

محسن افشانی، بازیگر و مجری توانمندی که با توجه به سن و سال کمی که دارد  توانسته قابلیت ها و استعدادهای خودش را به خوبی به نمایش بگذارد.
محسن در سال 1368 چشم به جهان گشوده و رشته تحصیلی اش مهندسی مکانیک است،با اجرا در برنامه "آستانه" کارش را در تلویزیون آغاز کرد و در کارنامه کاری اش  برنامه های تلویزیونی  "سلام بهار"، "ما دو تا" (اجرا) و سریال های "کارآگاهان"، "ترانه مادری"، "دفترخانه شماره 13" را دارد .آنچه در ادامه می آید گفت و گویی است با محسن افشانی:

*از خودت بگو؟

پر  شر و شور،پرحرارت ،شیطون و پر از انرژی با یک دنیا استعدادم! 

 *از دغدغه های محسن افشانی می گویی؟

 تحصیلم و  خانوادم از دغدغه های اصلی زندگی من هستند.

*در یکی از مصاحبه هایی که داشتی  گفتی 3 سال دیگر از دنیای هنر خدا حافظی می کنی، چرا؟

هر کسی برای خودش یک برنامه ای را در نظر می گیرد و طبق آن پیش میرود، دلم می خواهد زمانی که یک کوچولو در اوج هستم کنار بروم که در ذهن ها ماندگارتر باشم. 

* مطمئنی 3 سال دیگر به اوج می رسی؟

اصلا مطمئن نیستم اما دوست دارم این اتفاق بیفتد. 

*اهل سیاست هستی؟

نه بابا، اصلا دخالت نمی کنم. 

*اهل ورزش چطور؟

بله، عضو تیم هنرمندان فوتبال و ، والیبال هستم.
 
*در جامعه ما نسل سومی ها حرف اول رو می زنند،وضعیت نسل سوم رو در سینما چطور می بینی؟

نسل سومی ها آدم های بدبختی اند، در سینما با بدترین شکل وارد می شوند، یعنی واقعا 80 الی 90 درصدشان با پارتی و پول و ... وارد سینما می شوند،خانم ها با بدترین شکل و آقایان با بدترین امتیاز  دادن ها وارد می شوند. درصد کمی از آن ها  با استعداد و توشه ای که برای خود جمع کرده اند وارد بازیگری می شوند. 

*خودت چطور وارد این عرصه شدی؟

 من نه تست دادم،نه پول! در سال 83 تئاتر کار می کردم ،آخرین کار تئاترم را که انجام می دادم به بازی در برنامه "آستانه" دعوت شدم یک ماه بعدش کار اجرا را شروع کردم و بعد از ان هم سریال "کارآگاهان" را بازی کردم و بعد هم ترانه مادری و ماه عسل . 

*با کدام یکی از نقش هایی که تا به حال ایفا کردی ارتباط بیشتری برقراری کردی؟

 تا حالا 18 الی 19 تا کار داشتم و با 4 الی 5 تایش ارتباط خیلی خوبی برقرار کردم که چند تا از آن ها هنوز پخش نشده، شاخص ترین نقشی که بازی کردم فکر می کنم نقش "پویا نظری" در "ترانه مادری" باشد. 

*شخصیت خودت شبیه به کدام یکی از این نقش ها است؟

 شبیه به "حمید" در سریال "قتل در ساختمان 85" به کارگردانی مهدی فخیم زاده که هنوز پخش نشده است.

*نقشی رو در نظر داری که بخواهی یک روز در کارنامه کاری ات داشته باشی؟

خیلی دلم می خواست نقش یک شخصیت معتاد را بازی کنم که در کار با آقای آهنج این نقش را ایفا کردم . خیلی دوست دارم نقش دیوانه ای را هم بازی کنم. این نقش ها نقش های متفاوتی است،شخصیت معمولی نیست که در یک فیلم بخواهی ایفای نقش کنی. فکر می کنم هر بازیگری دوست داشته باشد که این نقش ها را تجربه کند. 

*خیلی از بازیگرها بعد از یک مدتی به کارگردانی و فیلمسازی علاقه مند می شوند، تا حالا وسوسه شدی به این سمت بروی ؟
بله، به این خاطر که وقتی ما سرکاری هستیم خیلی چیزها را بعد از یک مدت یاد می گیریم که الان قرار است دوربین کجا کاشته شود، یا خط فرضی چی هست یا جای کدام پلان خالی است . 
مثلا در "ترانه مادری"، من و سیاوش فهمیده بودیم که کار دکوپاژ  آقای سهیلی چطور است، الان باید چه پلانی را بگیرند و دوربین راکجا بکارند، این ها مسائل اولیه است که یک بازیگر یاد می گیرد، کم کم یک شوری هم در خودش ایجاد می شود که حالا که بلدهستم و اطلاعاتی هر چند ناقص دارم یک کار کوتاه بسازم .دنبال دانش دقیق تر از حرفه کارگردانی برود، در واقع  دستیار  یکی از کارگردانهای بزرگ شود و بعد هم یک تجربیاتی کسب کند و کم کم یک کارگردان شود.
 
*نیت داری فیلم بسازی؟
بله دوست دارم که همچین تجربه ای را داشته باشم. 

*فکر می کنی چقدر مطالعه و تحقیق در پیشرفت بازیگری تاثیر دارد؟ 

حتما تاثیر دارد، باید فیلم دید،مطالعه کرد و حتی به نظرم موسیقی هم بخشی است که می تواند بازیگر را بپروراند.شخصا برای اینکه بتوانم با موسیقی ارتباط بهتری برقرار کنم گاهی وقتها خودم شعر و دلنوشته می گویم. 

*فکر می کنی چرا بیشتر بازیگرها اهل شعر و دلنوشته هستند؟

به خاطر این که خلوت هنرپیشه ها خیلی بیشتر از بقیه است. اصولا یک بازیگر زمانی که سرشناس می شود، در جامعه محدود می شود و دیگر به راحتی نمی تواند در جامعه قدم بردارد. در خلوتی که با خودش دارد؛ یا به ورزش فکر می کند یا به شعر و تنهایی خودش. 

*تا حالا شده دلت بخواهد جایی بروی اما به خاطر شهرتی که داری نروی؟
 خیلی،مثلا شهر بازی، با خانواده رفتیم پارک ارم همان لحظه که وارد شدیم از آن یکی درش آمدیم بیرون !

*برای اینکه بخواهی با نقشت ارتباط بهتری برقرار کنی چه کار می کنی؟

کار خاصی نمی کنم، به عقیده من یک بازیگر تقریبا خوب، کم کم کار خودش را یاد می گیرد و برای ارتباط برقرار کردن با نقش دیگر دنبال مصداق واقعی آن در جامعه نمی گردد، سعی می کند به خودش بقبولاند که نقشی که بازی می کند خودش است . کسی که لاتِ آدم است و کسی هم که خیلی با شخصیت است  آدم بوده و به اقتضای شرایط و جایی که بزرگ شده این جوری شده پس هر آدمی می تواند هر جوری باشد. به نظرم محسن افشانی اگر بخواهد جایی نقش  لات را بازی کند مثل همان شخصیتی که خودش لات است می تواند باشد و نیاز به این ندارد که مصداقش را پیدا کند و هر کاری آن معتاد می کند تکرار کند. یک بازیگر باید نقشی  راکه بازی می کند ابداع کند نه اینکه از کسی تقلید کند. 

*نظرت در مورد مخالفت خانواده ها با حضور فرزندانشان در عرصه سینما ؟

مخالفتشان درست است، نمی گویم که فضای سینما و تلویزیون کثیف است ، اما بعضی آدم های کثیف وارد این عرصه شدند که اسم سینما راخراب کردند، در کل این یک امر طبیعی است،این که  در هر شغل و حرفه ای نامناسباتی وجود داشته باشد،اما متاسفانه در سینما خیلی بیشتر است. به همین خاطر اگر خانواده ها می بینند که فرزندانشان استعداد بازی را دارند،باید پیگیری کنند این خیلی بهتر است تا این که خودشان به هر نحوی وارد سینما بشوند. 

* بچه های هنرپیشه همه بچه مایه دارهستند ؟

الزاما همه شان مایه دار نیستند. اگر یک نفر بازیگر خوبی باشد طبعا پیشنهاد کاری اش هم زیاد می شود آن  موقع می شود یک بازیگر مایه دار. 

* نقش هایی که بازی کردی بیشتر هستند یا  اون هایی که رد کردی؟

فکر می کنم برابر بوده، تا به حال 17 الی 18 تا کار را رد کرده ام، تقریبا به همین میزان هم بازی کردم . 

*چه معیارهایی برای انتخاب نقش در نظر می گیری؟
در کل باید با قضیه حال کنم، یک موقع می بینی از گروه یا داستان یا بازیگرهاش خوشم نمی آید وپیشنهاد را رد می کنم اما باید در کل از این مجموعه خوشم بیاید. 

*فکر می کنی اگر بازیگر نمی شدی چه کاره می شدی؟ 
مهندس مکانیک 

*اگر بخوای کنار یک نفر عکس یادگاری بگیری دوست داری کی باشه؟
همسر آیندم... 

*وقتی خیلی دلت می گیره چه کار می کنی؟

شاید بروم اماکن زیارتی 

*اگه بخوای برای این مصاحبه یک تیتر انتخاب کنی چی می گی؟

محسن افشانی با همه عجیب غریبی هایش

*****

و تصاویر دیگری از جشن تولد محسن افشانی در کاخ سعدآباد.

 

 

تو و بهار...برداشت 21!

ترسیم اولین نگاهت در کشاکش روزهای پر دغدغه ی عید...اثبات شیرینی حضورت در میان بی کرانه ای از گرفتاری های سال نو... زیباترین حادثه ی عمرت که اتفاق می افتد در...امروز!
تمام تنهایی ات را در میان برگ های نو رسیده ی بهار جا بگذار و احساس صمیمیت کن با خاطره هایی که واژه هایش از نسل نانوشتنی هاست و تنها کارایی اش یادآوری همین شادباشی است که باید گفته شود فارغ از تمام گِله هایی که میان ما و تو به وجود می آید و می رود...!
برای تو چه فرق میکند که هر کس در خلوت خاطراتش تو را چگونه به یاد آورد؟ تو همانی بشو و بمان که خودت میخواهی...ما هم با گذر هر سال یاد میگیریم که پسرک دوست داشتنی دلمان رو دورتر نگه داریم که مبادا خط بخورند قشنگی هایی که قداستشان دست کمی از این بهار و این روز ندارد!
وکاش بشود که به تمام رویاهایت رنگ آبی حقیقت بزنی...در کنار تمام اقاقی های برافراشته در روزهای سبز فروردین و بهشتی به نام بهار!

اضافه شدن یک اوج دیگر به نهال بودنت مبارک...

************

می تونید دست نوشته های تعدادی از طرفداران رو به مناسبت تولد محسن افشانی از اینجا ببینید.

و همین طور در ادامه ی مطلب عکس های مربوط به جشن هنرمندان در سعدآباد.


ادامه نوشته

نوروز 89

سال 1389 رو با یک بغل عشق و شادی به همه ی خوانندگان خوب این وبسایت و محسن عزیز تبریک میگیم و از خداوند، طلب بهترین روزها رو براتون داریم.

**********

اسکن های "زندگی ایده آل"

 


عکس های جشن نوروزی در اهواز

 

 

منبع

********
یک مسابقه ی نوروزی به اسم "با هم" هر شب از شبکه ی اول بعد از سریال"چار دیواری" پخش میشه، در یکی از قسمت های اونم محسن شرکت کرده. می تونید این مسابقه رو دنبال کنید.

کانون خانواده و خانواده سبز

مجله ی "کانون خانواده"


مجله ی "خانواده سبز"

***********

پ.ن: به احتمال %99، آخرین پست سال (نه چندان خوب) 1388


اسکن سینمای امروز و دانلود

سینمای امروز

 

با تشکر از "آنیتا" برای اسکن ها.

********

به دلیل درخواست های زیاد خوانندگانمون مبنی بر اینکه نتونستن اون 2 تله فیلمی که در پست قبل ازش نوشتیم رو پیدا کنن، ما هم قسمتایی از اونهارو براتون کات کردیم. می تونید در ادامه ی مطلب دانلودشون کنید.

در ضمن برای فرستادن پیام های اسکن شده فقط تا جمعه فرصت دارید.


ادامه نوشته

تله فیلم های "ارژنگ و بردیا" و "کرکس"

کاور تله فیلم "کرکس"

  

کاور تله فیلم "ارژنگ و بردیا"

 

می تونید برای خرید هر دو تله فیلم به فروشگاه های محصولات فرهنگی، سوپرمارکت ها و...مراجعه کنید. به خاطر قوانین کپی رایت، ما نمی تونیم فیلم کامل رو براتون آپلود کنیم، اما قسمت هایی رو تا چند روز آینده آماده می کنیم.

انتقادی که به طور کلی می تونم از این فیلم ها داشته باشم می تونه این باشه که وقتی کسی قراره گریم سختی رو چهره ش داشته باشه، بهتره تو کاری بازی کنه که ارزششو داشته باشه و دیده بشه. به طور کل توانایی طنز محسن افشانی قابل قبوله اما امیدوارم دیگه لهجه کار نکنه، چون بیانی ناپخته و مصنوعی داره.

اسکن های "کولاک" و "سینمای امروز"

"کولاک"


 


"سینمای امروز"

 

*************

خب می دونید که 11 فروردین و تولد محسن نزدیکه. ما هم گفتیم مثل سال گذشته یه کاری کنیم. امسال قصد داریم یه آلبوم مجازی درست کنیم. به این ترتیب که شما یک الی حداکثر 2 خط متن، شعر یا پیام تبریک تولد و یا هر چیز دیگه ای رو کاغذ با اسم و سن و شهرتون بنویسید، بعد هم اسکنش کنید یا ازش عکس بندازید و آپلود کنید و در کامنت خصوصی برای ما بذارید(به هیچ وجه ایمیل نکنید).  فراموش نکنید متن ارسالی کیفیت خوبی داشته باشه و از یکی 2 خط بیشتر نشه. نکته ی دیگه هم اینکه فقط تا 29 اسفند وقت دارید. چون ترتیب این کار وقت زیادی می بره و  در ایام عید به هیچ عنوان وقت آزاد نداریم و این پست هم استثنا محسوب میشه. پس دست به کار شید.
این ایده رو هم یکی از خوانندگان سایت به اسم "سونا" داد. اینم گفتیم حق کپی رایت رعایت شه!

گزارش پشت صحنه قتل در ساختمان 85

گزارش تصویری سریال "قتل در ساختمان 85"


 


دفترخانه شماره 13

محسن افشانی در سریال "دفترخانه شماره 13"

تصویربرداری این سریال همچنان ادامه دارد.

**********

پ.ن1: آدرس سایت مشکلی پیدا کرده که تا چند روز آینده برطرف میشه، فعلا می تونید با آدرس قبلی وارد شوید.

پ.ن2: هر دو نفر ما به شدت سرمون شلوغه و فکر میکنم این درگیری ها فعلا ادامه داشته باشه...متاسفیم برای تاخیر در تایید کامنت ها و بعضا آپدیت!

والیبال هنرمندان

عکس هاي مربوط به واليبال و فوتسال که درخواست کرده بوديد.

 

مسابقه ي واليبال هنرمندان و پيشکسوتان در روز 13 بهمن با اهداف خيرخواهانه برگزار شد و به همين خاطر ورودي هم دريافت نشد، اما هر کسي مايل بود مي تونس در حد توانش مبلغي براي خيريه پرداخت کنه...منم چون کلاس داشتم، فکر ميکردم دير مي رسم. اما قبل واليبال، تيم دانشگاه ازاد مسابقه داشت، باعث شد زودتر هم برسم.

بازي هم حدود ساعت 7 شروع شد.
حضور غيرمنتظره و افتخاري محمدرضا گلزار و عوض شدن اسپانسر مسابقه باعث شده بود تا خيلي از اعضاي فيکس تيم بازي نکنن و طبيعتا طبق روال هميشگي طرفداراي گلزار با گل و سوت و پرچم و تجهيزات کامل(!) آماده بودند.(البته من از اونجايي که تجربه ي ديدن بازي واليبال رو داشتم، اگر مي دونستم قراره طرفداراي گلزارو ببينم، براي ديدن مسابقه نمي رفتم، البته قصد توهين ندارم، من اساسا با اينجور به ظاهر طرفدارا مشکل دارم)...خانوماي محترم هم حداکثر فضاي سالن رو اشغال کرده بودند!
برد گيم اول و سوم با پيشکسوتان بود و گيم دوم با هنرمندان.
از اونجايي که به نظر مي رسيد اصلا قرار نبود مسابقه اي باشه و بازي ها بيشتر جنبه ي نمايشي داشت و کل نفس گيم ها، به خاطر کمک به خيريه بود، بازيکنان تيم هاي مقابل سعي مي کردند به نفع هم عمل کنند و اصلا حدس مي زنم برنده شدن تيم پيشکسوتانم از روي احترام بود.
مسئولين حراست هم به دليل جوگير بودن بيش از حد استاندارد تماشاچي هاي خانوم، واقعا پذيرايي گرمي از ما به جا آورد!!!...اميدوارم در آينده مسابقه هاي بهتر و جدي تري ببينيم.

300000 بازدید

تشکر برای 300000 بازدید.

خوشحالیم که همراهیمون می کنید.

*******

برنامه ی پرواز 1404 با اجرای محسن افشانی رو هم می تونید هر شب ساعت 8:20 از شبکه ی 5 تهران ببینید. دوستان شهرستانیم می تونن از وبلاگ سمانه عزیز برنامه رو دانلود کنند.

نقد فیلم "کیمیا و خاک"

"کیمیا و خاک" را در اکران اول دیدیم، اما از آنجایی که قصد داشتم تا اکثر فیلم های مورد علاقه ام در جشنواره را ببینم، نقد و نظر درباره این اثر را به تاخیر انداختم. این هم یک نقد کلی است و فقط مربوط به نقش محسن افشانی نمی شود. شخصا علاقه ای به دیدن فیلم هایی در ژانر دفاع مقدس، انقلاب، جنگ،...ندارم(البته از یک سری کارهای خاص فاکتور بگیرید)، اما بالاخره "کیمیا و خاک" را دیدیم. از رافعی شناخت چندانی ندارم و البته توقع دیدن یک کار عالی هم از ایشان نداشتم. به صراحت می توانم بگویم %80 جمیعت حاضر در سالن، برای تماشای بازی حامد بهداد آمده بودند، آن هم یک بازی که قرار بود از جنس متفاوت باشد! فیلم شروع می شود و همه ی مشتاقان بهداد منتظر هستند تا اسم او را در اوایل لیست بازیگران ببیند، اما در کمال حیرت بالاخره با دیدن اسمی که طرز نمایشش بیشتر به حضور افتخاری می خورد، مشخص شد فیلم قرار است چه روندی را طی کند. من برای دیدن بهداد به تماشای فیلم ننشسته بودم، اما خب همه با تصور و کنجکاوی ویژه ای منتظر دیدن نقش بودند و از آنجایی که فیلم بیشتر مخاطبانش را مدیون نقش به اصطلاح ناآشنا و خاص بهداد است، مردم با دیدن چنین صحنه ای متعجب می شوند. بگذریم از اینکه نقشش کوتاه بود، با این حال گریم و به خصوص بازی نیز باورپذیر نبود. بهداد در سینما به یک تیپ سرکش، مغرور و با لحن و زبانی تند و گزنده تبدیل شده و حتی زمانی که سعی می کند از این قالب مشروط در عقل بیننده بیرون بیاید و تبدیل به یک روحانی آرام شود، نقش، ناب از آب در نمی آید . متاسفانه بهداد نتوانست در هیچ یک از 3 شخصیتی که در این فیلم داشت، قابلیت هضم شدن را داشته باشد. حتی زمانی که به عنوان یک کارگر ساختمان بر پرده ظاهر می شود. و این یعنی یک کار بد در یک کارنامه ی موفق.
در کل فیلم اکیپ خوبی از بازیگران باسابقه از جمله حسین یاری، آزیتا حاجیان، پریوش نظریه، سیاوش طهمورث و.... داشت. از این بازیگران کمتر کار و بازی ضعیفی دیده شده، البته در این کار هم خوب بودند، اما به نظر می رسید کارگردان تلاشی برای گرفتن بهترین بازی از بازیگر را نداشت.
و اما محسن افشانی هم که نقش پسر حسین یاری را ایفا می کرد که پدرش به جرم سیاسی در زندان بود، ولی او پس از آزادی پدرش را نمی پذیرد و بالاخره کاشف به عمل می آید که خود نیز به دلیل فعال بودن در امور سیاسی شهید می شود. نقش فرا کوتاه بود، آن قدر کوتاه و مختصر که خیلی اتفاقی وارد داستان شد و بدتر از آن، خیلی اتفاقی تر از داستان بیرون رفت. حتی این احتمال داده می شود که راش های مربوطه در میز تدوین، قیچی شده باشند. باید حرفه ای باشی تا بتوانی در مورد نقش های خیلی کوتاه نظر بدهی، اما در مجموع می توان گفت به عنوان اولین کار کوتاه سینمایی، محسن افشانی خوب بود. البته شاید عجیب به نظر برسد که من بازی بهداد را قبول نداشته باشم و بگویم بازی افشانی خوب بود. این مقایسه بدون توجه به رزومه ی کاری دیگر بازیگران صورت گرفت و همان طور که گفتم، متاسفانه به دلیل کوتاهی نقش و جدید بودن چهره ی محسن افشانی برای سینما، بعید است به چشم بیاید.
می رسیم به طراحی دکور و صحنه و لباس و گریم....که بزرگترین نقطه ضعف فیلم همین دکور و صحنه بود. حتی تماشاگر عامی هم به راحتی می توانست درک کند که در حال تماشای فیلمی در تهران 87 است و تهران 57 جایی در اعماق پس زمینه به صورت مبهم پدیدار می شود. بارزترین سکانس آن مربوط به فرودگاه است که همه از صندلی هایش که بدون تغییر باقی مانده بودند، حرف می زدند و البته عجیب است که دفاع زیادی از دکور فیلم شده است. لباس و گریم هم مورد پذیرش بود. چون در ایران رسم بر این است که بازیگر هنگام فیلمبرداری خودش لباس هایش را تهیه کند، از اینکه در این فیلم برای بازیگران لباس خریده شده بود، با افتخار صحبت می شد و واقعا چه کار شگفت انگیزی!!!
"کیمیا و خاک" یک کار اپیزودیک بود، چنین سوژه های در ایران به طور گسترده کار نشده و البته برای اینکه در این چنین ژانرهایی، به طوری که چند روایت با هم پیوند بخورد و تماشاگر تا اخرین دقیقه هیجان و تب و تاب خود را حفظ کند، نیاز به مهارت بالایی در ساخت و قصه پردازی است و به همین دلیل "کیمیا و خاک" بسیار کشدار به نظر می رسد که به ناچار تماشاگر را به کشیدن خمیازه وا می دارد. ساخت فیلمی موازی و متقاطع یک کشف نیست، لازم نیست پورتر یا گریفیث باشی، بلکه باید خلاق بود. اصل قصه ی کیمیا و خاک بی خلاقیت نبود اما فاقد هیجان بود و از طرح اولیه به درستی استفاده نشد و در حقیقت چیزی خاصی وجود نداشت تا بیننده را مشتاق کند. شخصیت ها نیز بسیار کوتاه و فشرده بودند و باعث می شد مخاطب بتواند ناخودآگاه و بی رحمانه، تنها پس از دقایقی اندک، شخصیت را فراموش کند و مخصوصا نقش محسن افشانی بیشتر از بقیه این خاصیت را داشت.

شاید اگر "کیمیا و خاک" به جشنواره نمی رسید، تنها یک اکران عمومی ناموفق نصیبش شد. البته خوب شد که ما آن روز "به رنگ ارغوان" را دیدیم تا حدی از کم و کاستی های "کیمیا و خاک" نادیده گرفته شود!

************************

پ.ن1: این نقد کپی برداری از نقدهای موجود در نشریات و اینترنت نیست. توسط خودمان نوشته شده. امیدواریم نکات کلیدی را ذکر کرده باشیم.
پ.ن2: مجله ای به نام جشنواره در طی 10 روز جشنواره فجر، در سینماهای نمایش دهنده  فیلم ها، توزیع می شود. در شماره ی ششم این مجله، مصاحبه ای با کارگردان، همراه با نوشته هایی از عوامل فیلم مذکور بود که این نوشته هم از طرف محسن افشانی است.
"هر سال که از جشنواره ی فجر می گذرد، یک قدم به سوی تعالی و تکامل در زمینه ی فیلم سازی و تولید آثار هنری برداشته شده است. امید این که هر سال جشنواره فجر، میزبان آثار متعالی ماندگار باشد".

پ.ن3: سوپرایزی که قرار بود از آن برایتان بنویسیم و البته باعث شد شما را منتظر بگذاریم، متاسفانه خود به خود کنسل شد. قرار بود ما از طریق یکی از دوستان خبرنگار، یک گزارش خیلی ویژه از نشست "کیمیا و خاک" تهیه کنیم و چون محسن در این نشست شرکت نداشت، انتشار این گزارش کاملا بیهوده است.

پ.ن3: اگر خواستید می توانید ادامه ی مطلب را هم ببینید.

ادامه نوشته

سینمای امروز

اسکن مجله ی "سینمای امروز"


پ.ن: اگر این خبرهای اینترنتی و وبلاگ ها و وبسایت های طرفداران نبودند، این مجلات از کجا باید مطلب پیدا می کردند؟ یقینا باید تبدیل به فتومگزین می شدند!


اسکن های مجله ی "پیشخوان"

مجله پیشخوان

**********

سریال "ستاره های سربی" هم از فروردین از شبکه دوم پخش میشه.

عکسهای تله فیلم "کبوتر جلد چنگوله"

مدتی میشه که از پخش تله فیلم "کبوتر جلد چنگوله" میگذره....اما ما امروز این عکسارو براتون آماده کردیم.








پ.ن: این پست بخشی از همون سوپرایزها بود!

پ.ن2: در سریال "ستاره های سربی" هم محسن نقش پسر جوونی رو داره که "شراره دولت آبادی " و "رضا توکلی" نقش پدر و مادرشو بازی میکنن. پدرشم که طی ماجراهایی به زندان میفته و پس از 7 سال ازاد میشه، اما خانوادش اونو نمی پذیرن....و الی اخر.

مجله ی تندر

مجله ی "تندر"


*********
پ.ن1: سیامک خواجه وند کارگردان تله فیلم "پلی آف" قصد داره ورژن دوم از این فیلم را با عنوان "دردسرهای لیگ برتر" بسازه. همه ی عوامل قبلی در این سری هم حضور دارند، اما چون اسمی از محسن افشانی ذکر نشده، این خبر رو جزو پی نوشت به عنوان خبر غیررسمی گذاشتم.

پ.ن2: چیزی رو که می خوام بگم نمیدونم تا چه حد به اینجا ربط پیدا میکنه اما در هر صورت جالبه که بدونید "مسعود اطیابی" از یکی-دو ماه  پیش فیلمبرداری فیلم سینمایی "شرط اول" رو با حضور بازیگرانی از جمله: اکبرعبدی، کامبیز دیرباز، الناز شاکردوست، سیروس گرجستانی و نگار فروزنده و همچین تهیه کنندگی "محمد کمالی پور" شروع کرده بود که حالا کار در حالیکه %90 از مرحله ی تولیدش به پایان رسیده و بازیگران که خواستار دریافت آخرین قسطشون پیش از اتمام فیلمبرداری بودند که این امر صورت نگرفت و باعث بروز اختلاف مالی بین تهیه کننده و بازیگران(!) شد و در نهایت پروژه متوقف شد و قراره از راه قانونی ماجرا پیگیری بشه. نکته ی قضیه اینجاس که کل بازیگرای این فیلم از افراد با سابقه ای هستند و با این وجود درگیر این مشکل شدند!!!
واقعا متاسفم برای افرادی که از صنایع هنری به این شکل سوءاستفاده می کنند.