محسن افشانی

محسن افشانی بهترین پسر دنیا

محسن افشانی

محسن افشانی بهترین پسر دنیا

مصاحبه محسن افشانی با مجله خانواده

مصاحبه محسن افشانی به همراه خانواده اش

  

تا دیپلم بگیرم هر سال کچلم می کردند !   

 

 در ابتدای ورودت به طور مستمر سر کارهای مختلف بودی اما الان مدتی است که خبری از شما نیست چه میکنی؟

 تجربه کار با فخیم زاده چه دستاوری برایت داشته ؟
بسیار عالی بوده ، به طوری که ایشان اجازه داد مدل گریمم رو خودم به خانم مهین نویدی پیشنهاد بدهم. البته آقای فخیم زاده عقیده ی خاصی دارد. او معتقد است بازیگرها باید باشگاه بروند و اکشن بازی کنند. فخیم زاده خودش هم تابع گفته خودش است و کاملا اکتیو است. قبل از همکاری با ایشان همه می گفتند کار با مهدی فخیم زاده سخت است و او پرخاشگری میکند ، وقتی هم که سر کارشان رفتم پرسید که از من چی شنیده ای؟!  من هم بدون ریا گفتم که این طور شنیدم و او فقط خندید.

 فخیم زاده همانی بود که درباره اش شنیده بودی؟

 ظاهرا در جایی گفته ای که با کار اجرا ،کلا خداحافظی کرده ای. این حرف درست است؟

 علت توقف تولید پروژه ((حادثه در بزرگراه)) چه بود؟


بودجه برای ساخت یک سریال به آن عظمت کم بود. بودجه آن کار یک میلیارد بیشتر نبود در صورتی که اگر بیشتر بود چون کار وسیع بود بسیار خوب دیده می شد .

 از ماحصل کارهایی که تاکنون انجام داده ای چه قدر راضی هستی؟

مدتی قبل نزد حسین سهیلی زاده (کارگردان ترانه مادری) بودم وی به من گفت: تله فیلم هایی که کار کرده ای خیلی ضعیف بوده است. البته من خودم نقش هایم را دوست داشتم چون متفاوت بودند اما گویا بزرگان این عرصه توقع بیشتری از من دارند.

دوست داری در جایگاه سوپر استار قرار بگیری یا یک بازیگر تجربه گر با نقش های متفاوت؟


خب ما سوپراستاری داریم که نقش یک بازیگر تجاری را هم دارد و چنانچه در هر فیلمی بازی کند تهیه کنندگان از آن فیلم توقع فروش دارند که البته معمولا هم آن فیلم ها فروش می کند. اما بازیگری داریم با جنس بازی عالی که هم اعتبار دارد و هم به کار ارزش می دهد و همه دوستش دارند. من این نوع بازیگری را بیشتر می پسندم.

 قبلا گفته بودی که پس از چهارسال بازیگری را کنار میگذاری! الان دو سال گذشته. درست است؟


بله و من همان ۴-۵ سال دیگر کار بازیگری را کنار میگذارم.

شما در هر مصاحبه ات همین را می گویی! حکایت پرتقال فروشه ؟!

نه.  خب پس اینطوری میگویم که من بازیگری را چندین سال دیگر که زیاد هم نیست کنار میگذارم و می چسبم به درسم. راضی شدید !!

 

 

 

 دانشگاه کجا قبول شدی؟

 خاطره ای از اولین روز دانشگاه داری؟

بله من اولین کلاسی که رفتم ، کلاس فیزیک بود. تقریبا اغلب دوستان با چهره ی من آشنا بودند و از من سوال می پرسیدند. من هم برای بهتر فهمیدن درس رفتم انتهای کلاس ،کنار خانمی که در ردیف آخر بودند نشستم. ایشان خانم محترمی بود بنابراین فکر کردم که میتوانم به دور از هر صحبت و سوالی به درس گوش بدهم. وقتی معارفه شروع شد من که رسید تا آمدم اسمم را بگویم همان خانم که کنار من بود با صدای بلند و با خنده و با لحنی طنز گونه گفت: استاد مجری بوده. مجری برنامه کودک! و همه خندیدند. آن لحظه یاد « پویا نظری»  افتادم که گوشه کلاس می نشست و همه دستش می انداختند.

 تجربه دانشگاه در کنار مشغله کاری برایت سخت نیست؟

چرا .خیلی سخت است چون دارم دو تا هندوانه را یا یک دست بر می دارم. اما خب باید پای لرزش هم بنشینم دیگر خربزه ای است که خورده شده ...

 اگر یک بیلیونر بودی با پولهایت چه می کردی؟

یک اتوموبیل هیوندا کوپه میخریدم. برای بقیه اش هم فکری نکرده ام! البته به خوراکی و لواشک! و... خیلی چیزها علاقه دارم.

 در هنر چه قدر متکی به حمایت های پدر و مادر بوده ای؟ 


اوایل به صورت صد در صد هیچی چون یادم می آید که درسم خیلی خوب بود اما پدرم دایم بهانه می کرد که شش ماه میروی تمرین میکنی که همش 2 بار اجرا بروی در حالی که از درس هایت عقب می افتی. اما به محض اینکه اولین تصویرم روی آنتن رفت بابام شد فرشته مهربان و زیر بالشم پول می گذاشت و...

 وقتی برای فیلمبرداری یا کاری به سفر میروی بیشتر دلت برای چه کسی تنگ میشود؟

برای خانواده ام ٬ برای همشون.

 عید امسال از پدرت چه هدیه ای گرفتی؟


عیدی امسالم با کادوی تولدم یکی شد! چون عید منزل نبودم پدرم یک هدیه به همراه تراول چکی به مبلغ 50 هزار تومان برایم فرستاد البته نه مثل پارسال به زور! آنها خودشان بهم هدیه دادند.  این را هم باید اضافه کنم که زحمت کارت سوخت اتوموبیلم را هم پدرم می کشد!

در منزل شما چه کسی حرف اول و آخر را میزند؟

پدرم

یعنی در منزل شما مرد سالاری وجود دارد؟

مادر محسن: نه در منزل ما حق سالاریه!

 سال 1393 محسن چه شرایطی خواهد داشت؟

آن زمان من 25 سالم تمام میشود و کت و شلوار دامادی تنم می کنم!

 شما اصالتا کجایی هستید؟

گلپایگان

 زباله ها را در منزل شما چه کسی بیرون می برد؟

تا پارسال من می بردم٬ بعد که قضیه سنگین تر شد بابام نگذاشت من ببرم٬ اما قبل از آن موضوع بردن زباله دم در نقطه ضعف من بود  و خواهرم هر وقت می خواست سر به سرم بگذارد میگفت که بابا گفته: محسن زباله ها را بذاره دم در ! از این کارش خیلی حرص می خوردم!

 یک خاطره از هر زمانی که دلت میخواهد بگو...

یادم می آید زمان مدرسه مرا تا کلاس پنجم کچل میکردند که خیلی بدم می آمد. سال آخر نسبت به این این موضوع به پدرم معترض شدم که او گفت: مدرسه راهنمایی بروی دیگر کچلت نمی کنند. نشون به اون نشون که تا سال سوم دبیرستان کچلم کردند! بعد هم آمدم زرنگی بکنم و در سال آخر از دفتر آقای مصطفوی نامه گرفتم که کچلم نکنند٬ چون تئاتر کار میکردم رفتم دبیرستان و پیش مدیر٬ او گفت این حرف ها نیست و کاری کرد که من همان فردا صبحش کچل کردم٬ مدیر مدرسه مان گفت: اگر تابع این صحبت ها شوم که دیگر جواب این همه دانش آموز را نمی توانم بدهم.

 قشنگ ترین جمله ای که اخیرا شنیدی چی بوده؟

من اونی هستم که تو رو از همه بیشتر دوست داره!

بزرگترین آرزوی محسن برای پدر و مادرش؟

(باخنده)  اینکه یک هیوندا کوپه برایم بخرند٬ دل بابام گنده تر شه و دماغش چاق تر٬ خواهرم هم انشاا... یک شوهر خوب پیدا کند و یکی بیاید ببردش که راحت بشیم!

 خب اگر اجازه بدهی با والدینت و همچنین خواهرت هم گپی بزنیم.

گفتگو با حسین افشانی (پدر محسن)

 مهمترین اصل در خانواده ی شما؟

صادق بودن و یاد خدا

 شما وقتی همسن و سال محسن بودی دغدغه تان چه بود؟

من از12 سالگی کار میکردم و خواسته هایی داشتم اما توقعاتم مانند امروزی ها اینقدر بزرگ نبود٬ البته موقعیت آن زمان با حالا خیلی فرق کرده است٬ الان جوان ها خیلی راحت هستند و همه نوع امکانات دارند اما با این حال هنوز قانع نیستند.

از کودکی محسن چه چیز بارزی به خاطر دارید؟

محسن تا 13 سالگی خیلی شیطون بود ٬خیلی زیاد٬ طوری که وقتی جایی میرفتیم آنقدر شیطنت میکرد و دلقک بازی در می آورد که ما مخفیانه از آنجا خارج میشدیم! یعنی او با ما نبوده است!! (محسن میگوید بنویسید که دایی ام یادم می داد!)

 شغل شما چیست؟

در زمینه ی صنایع چوب و دکوراسیون داخلی فعالیت میکنم (محسن: من میگویم یک باشگاه بیلیارد بزند چون خودم هم دوست دارم)

 شما چه قدر با نظر محسن موافق هستید؟

از آشنایی تان با مادر محسن می گویید ؟

ایشان از اقوام ما هستند...

 چند سالگی ازدواج کردید؟

25 سالگی. آن زمان وقتی به من گفتند میخواهیم برایت زن بگیریم من از خجالت سرم را زیر پتو قایم کردم. ماشاا...الان حتی جوان 16 ساله خیلی صریح میگوید که من زن می خوام !

 

گفتگو با مادر محسن افشانی

 از اینکه محسن بازیگر شده چه حسی دارید؟

من و پدرش اوایل خیلی مخالف بودیم چون اکثرا سر کار بود وکار داشت و دیر می آمد بنابراین نگرانش می شدیم. اما حالا که موفقیتش را می بینیم و اینکه او خوشحال است خیلی راضی هستیم .

 محسن در کار منزل به شما کمک میکند؟

او اصلا خانه نیست که بخواهد کمک کند! اگر هم باشد خودم شخصا ازش نمی خواهم کاری برایم انجام بدهد. البته وقتی دست تنها باشم و خواهرش هم نباشد و مهمان داشته باشیم محسن نشان داده که از عهده ی کارهای خانه بر می آید.

 شما چه انتظاری از محسن دارید؟

اینکه برای خانه وقت بیشتری بگذارد.

 محسن شما را اینگونه توصیف کرده که مادرم مانند نودال صدا و سیما عمل می کندو کارهایم را ضبط می کند.دلیل شما برای چنان کاری چیست؟

تمام آثار او قسمتی از خاطراتش است که در آینده برایش ارزشمند خواهد بود و من برای خودش همسرش و فرزندش آنها را جمع آوری می کنم.

 خصوصیات محسن بعد از ورودش به عرصه هنر تغییر کرده؟

بله او خیلی جدی تر شده است.  محسن قبلا خیلی شیطنت داشت و اکثر مسائل را به شوخی میگرفت اما الان پخته تر شده و عاقلانه تر عمل میکند.

 اولین کلمه ای را که محسن بعد از به حرف آمدن گفت یادتان است؟

من هنوز صدای ضبط شده او را دارم. یادمه گفت: بابا! البته شاید برای شما جالب باشد که بگویم وقتی محسن راه افتاد نشسته خودش را روی زمین میکشید و راه میرفت. اکثر بچه ها ابتدا چهاردست و پا راه می روند. اما محسن آنگونه راه افتاد.

 غذای مورد علاقه محسن چیست؟

قورمه سبزی و شامی های مادربزرگش. او قارچ و فلفل دلمه و پیاز و بادمجان و کدو را هم در غذا دوست ندارد.

 ارتباط محسن با پدرش بیشتر است یا شما؟

با هردوی ما رفیق است.

گفتگو با سمیه افشانی (خواهر محسن)

 شما متولد چه سالی هستی و در چه رشته ای تحصیل میکنی؟

متولد 1363 و رشته تحصیلی ام زبان انگلیسی است.

 تا به حال شما جلوی دوربین رفته اید؟

۴- ۵ سالپیش گروهی میخواستند فیلمی کوتاه بسازند و از من دعوت به همکاری کردند و که من هم بازیگری را تجربه کردم. اما از عهده آن نمیتوانم به خوبی بر آیم چون خجالتی ام!( محسن: خواهرم در آن فیلم اینقدر زیر پوستی و درونی بازی کرد که دیگر بعد از آن کار علاقه ای به بازی نشان نداد!)

 به عنوان خواهر بزرگتر چقدر به محسن مشاوره می دهی و کمکش میکنی؟

خب هر موقع که احتیاج به کمک داشته باشد با هم صحبت و مشورت میکنیم. (محسن: ناگفته نماند که پولش رو هم میگیره!)

 یک خاطره مشترک از زمان کودکی تان با محسن برایمان بگو.

بهترین تفریح ما در روزهای پایانی سال شمردن خریدها بود. اینکه چیزی از قلم نیفتاده باشد. حتی با چراغ قوه در تاریکی هم آن کار را ادامه می دادیم تا مبادا اشتباهی رخ بدهد. زمانی هم که دعوایمان میشد هر چه دم دستمان بود به طرف هم پرت میکردیم. از لوله جارو برقی گرفته تا دمپایی روفرشی!

عمولا کدامتان بیشتر خرید میکنید؟

محسن٬ البته تا  ۴-۵ سال پیش من رکورددار اما حالا محسن بیشتر خرید می کند.

وقتی دعوایتان میشود کدام تان مغلوب می شوید؟

خب٬ من دیگر...

به عنوان سوال آخر به ما بگو که شما زیاد با هم بحث میکنید؟

قبلا خیلی. اما حالا آنقدر یکدیگر را کم میبینیم که دلمان برای هم تنگ میشود و مجالی برای بحث نمی ماند.
بزرگترین حسن انجام خواسته اش آن است که بیشتر می بینمش و وقت اضافه اش در کنار خودمان است.خواهش می کنم. من هم شنونده حرف هایتان خواهم بود.من دانشگاه یزد قبول شدم (بافق) و با کلی زحمت موفق به گرفتن مجوز انتقال به تهران شدم. آنقدر که به خاطر دوندگی های گرفتن مجوز داشتم از دانشگاه زده می شدم. اما خدا را شکر درست شد.نه٬ این گفته آنقدرها هم جدی نیست! در شبکه جهانی جام جم هر برنامه ای به من پیشنهاد شود اجرا می کنم چون داخلی نیست اما در برنامه های داخلی فقط اجرای برنامه های خاص را می پذیرم.زمانی که وی زیاد اذیت شود یک مقدار جدی می شود وگرنه بودن در کنار ایشان واقعا لذت بخش و جذاب است.
این اتفاق به چند علت رخ داده است٬ یکی اینکه درگیر کارهای دانشگاه بودم و بعد اینکه منتظر بودم کار خوبی پیشنهاد شود. البته بی کار هم نبودم. بعد از یک وقفه کوتاه دو ماهه 
،سر کار عباس رافعی که اثر 35 میلیمتری به نام «کیمیا و خاک» بود رفتم و در کنار امیر آقایی٬ حامد بهداد٬ آزیتا حاجیان و سیاوش تهمورث و...ایفای نقش کردم. بعد سر کار مهدی فخیم زاده (سریال بازپرس) رفتم.